-
عاشق شدیم...
شنبه 23 فروردین 1393 02:48
هیچ وقت تو زندگیم فک نمیکردم یه روز عاشق همسرم بشم مخصوصا تو ازدواج های سنتی که طرف هیچ شناختی از طرف مقابلش نداره.بله دیگه ما الان عاشق شدیم طوری که واسه دیدن نامزد جان ثانیه شماری میکنیم. خیلی مهمه احساس آرامش بکنی در کنارش و مهم تر اینکه همدیگه رو دوست داشته باشید . احوالات درس و مشق: خیلی سلام داره خدمتتون آخ آخ...
-
13 بدر متاهلی...
پنجشنبه 14 فروردین 1393 10:40
دیروز که 13 بدر بود قرار بر این بود نامزد جان به اتفاق پدر و مادرش و خواهرش بیان باغ. کل خونواده رفتن فقط من موندم که نامزد جان بیاد دنبالم ساعت 10.45 اومدن و رفتیم. خیلی خوش گذشت جای همه تون خالی بود قبل نهار کلی عکس گرفتیم دیگه بماند نامزد جان با دوربینش چقد ازم عکس میگرفت. نهار که خوردیم دارت بازی کردیم از نامزد...
-
اولین روز نامزدی(93/1/8)...
پنجشنبه 14 فروردین 1393 10:18
نامزد جان اس زد که امروز افتخار میدی نهار رو با هم باشیم. بعد که فک کرد دید تایم صبح تا نهار کمه و هوا هم گرمه واسه همین گفت عصر میام دنبالت میبرمت بیرون بعد شام میریم بیرون. منم قبول کردم.ساعت 4.45 بود اومد دنبالم با هم رفتیم سد. کلی عکس گرفتیم بادام سبز خوردیم(جای شما خالی) بعد رفتیم رستوران شام خوردیم و اومدیم خونه
-
مراسم نامزدی(93/1/7)...
پنجشنبه 7 فروردین 1393 13:57
گفتم تا قبل از اینکه آقا داماد بیاد دنبالم و برم آرایشگاه عنوانشو بنویسم بعد بیام کامل در موردش بنویسم نزدیکای ساعت 2.30 بود که داماد به همراه خواهرشوهر جان اومدن دنبالم با خواهرم رفتیم آرایشگاه. آخ هر چی یادش میفتم حرصم میگیره. آقا من چشام درشته و کشیده. حالا این خانم آرایشگره واسه م موژه مصنوعی گذاشت خدا شاهده چشام...
-
خواستگاری(روز شنبه 93/1/2)...
دوشنبه 4 فروردین 1393 14:54
92/12/29 روز پنج شنبه نزدیکای سال نو بود که خواستم موهامو بابلیز کنم که فر شه، چشتون روز بد نبینه که در یک حرکت بسیار غافلگیر کننده بازوی دست چپم سوخت بعد انگشت شست راستم با تیغه ی خردکن بریده شد. همه ی اتفاقا رسما تو سال نو سرم اومد. تا دیروز که 93/1/2 روز شنبه بود کلی واسه نامزد جان ناز کردیم که آخ دستم، قلبم تیر...
-
حلقه ی نامزدی(یکشنبه 93/1/3).... این پست جدید
دوشنبه 4 فروردین 1393 14:50
روز یکشنبه قرار شد عصر بریم حلقه ی نامزدی رو انتخاب کنیم.ساعتای 4 و خورده ای بود(خورده ش به خاطر اینه داماد خوابش برده بود )قرار بود 4.30 جلوی خونه باشه ولی 4.38 اومد همراه مامان و خواهرش.اصلا عاشق مادرشوهرمم .رفتیم مغازه ی اولی از تا 2 تا حلقه خوشم اومد ولی گفتن بزار همه رو نگاه کنی بعد تصمیم بگیری.منم کل طلافروشی ها...
-
مانتو...
چهارشنبه 28 اسفند 1392 07:47
تقریبا 2 هفته ی پیش بود که رفتم مانتو و شلوار و کفش خریدم مثل یه خانم متشخص با کلاس شدیم. حالا این مدت کسی بهمون نگفت که این مانتو چقد قشنگه، چقدر بهمون میاد تا اینکه دیروز یکی از همکارا برگشت گفت: + سلام - سلام پیچک جان، خوبی؟ کم پیدایی!! + مرسی خوبم(خواستم بگم تقصیر نامزد جان هست حواس واسه آدم نمیذاره صبح که اومدم...
-
استاد تیز موش...
جمعه 16 اسفند 1392 11:37
یعنی خیلی تابلو شده قراره من عروس بشم فک کن استاد نگام میکنه میگه: + شما مجردید؟ - بله + قصد ازدواج ندارید؟ - (خواستم بگم استاد ای کلک از کجا فهمیدی قسمتم نزدیک شده؟؟) + خب فک کن یکی از دوستات میاد پیشت واسه یکی از فامیلای دورشون در مورد خواهرت میخواد تحقیق کنه در مورد خواهرت چی میگی؟ - خوشرو، مهربون، خوش برخورد... +...
-
پسته ایی...
پنجشنبه 15 اسفند 1392 23:57
به دختره میگم: + این رنگ مو بهت میاد خیلی قشنگه، مبارکت باشه - رنگ موهای خودمه + - من هر بار موهامو میشورم رنگ موهام روشن میشه + خواستم بگم حتما چشاتم شستی که سبز شده (لنز سبز گذاشته بود با رنگ موهای پسته ایی) چرا آدمو بابو گلابی فرض میکنن؟؟
-
مردک بیشحور...
شنبه 10 اسفند 1392 20:23
امروز به نوعی تلفنچی شده بودم و هر کی زنگ میزد یا شماره میگفتم یا صدا میزدم آقای تربچه تلفن(مثل اونایی که تو بیمارستان دکترا رو صدا میزنن) 1 ساعتای آخر بود یهو یه مردک زنگ زد و با ناز حرف میزد فک میکرد من ازونام که قراره باهاش لاس بزنم (همه ی مکالمات + رو با ناز بخونید) + سلام خانوم من آقای .... هستم - سلام بله...
-
سونی الیکسون...
جمعه 9 اسفند 1392 11:27
یه چند روزیه شارژ سونی اریکسونم(به قول دوستان الیکسون) نیس، اصلا کل خونه رو زیر رو کردم نه شارژ من هست نه مال خواهرم. آقای جن لطف کن شارژمو بزار سرجاش گوشیم داره نفسای آخرشو میکشه گناه داره ------------ 1. یه بار انگشتری که خواهرم بهم هدیه داده بود رو گذاشتم زیر قالی، صبح که بیدار شدم انگشتر سرجاش نبود الانم اصلا پیدا...
-
@ یا _ ....
چهارشنبه 7 اسفند 1392 23:59
* هر چی به قضیه ی امروز یا به عبارتی شاهکارم فک میکنم خنده م میگیره .داشتم ایمیل رو برای دوستان شرکت کننده میخوندم به جای آتساین(@) میگفتم آندرلاین(-). حالا این اشتباه دو بار پیش اومد. همشم تقصیر اونا بود میگفتم آتساین میگفتن بله آندرلاین. منم گیج شدم گفتم حتما اونا راست میگن. تا آخرش یکیشون مچ گیری کرد و زنگ زد که...
-
شوور خارجکی...
دوشنبه 5 اسفند 1392 07:02
چی میشد مثلا ما یه همسر خارجکی میداشتیم که یه کتاب مینوشت، بعد اینطوری بهمون تقدیم میکرد: این کتاب را با عشق به همسرم، پیچک عزیزم تقدیم میکنم که در طی سال هایی که در سراسر جهان مسافرت کرده ام همراهم بوده و از من حمایت کرده. او همسری وفادار، دوستی خوب و مادری بی نظیر است. بدون او هیچ چیز ممکن نبود و با حمایت او به همه...
-
از خونه تا مکتبستون...
جمعه 2 اسفند 1392 09:22
هیچی سخت تر ازین نیس که آدم صبح از خواب ناز بیدار شه بره مکتبستون. هزار پله رو طی کنه و به خط پایان برسه. بعد اینهمه دوندگی بهش بگن کلاس تشکیل نمیشه و استاد نمیاد. انگار آب سرد رو سرش میریزن . اونوقته که قیافه ی پسرا دیدنی میشه که حرص میخورن و دوس دارن استادو بکشن (دیگه تا این حد، چون 3هفته س کلاش تشکیل نشده) حالا...
-
شیطونی...
جمعه 2 اسفند 1392 00:22
الان که دارم فک میکنم میبینم نه جوونی کردم نه شیطونی 2 روز دیگه م که کودک درونم زنده میشه میگن زشته پیر شدی و ازین حرفا افسوس که اونطور که میخوای نمیتونی زندگی کنی ------------------------------ پ.ن: خیلی دوست داشتم پسر میبودم
-
همکلاسی...
پنجشنبه 1 اسفند 1392 10:41
دیروز روز بسیار شادمانی بود کلی روحیه مون عوض شد. هر چند با کتابای زیادی که استادا معرفی میکنن و مثل کلاس اولی ازمون امتحان میگیرن زیاد حالمون خوب نیس سر کلاس اولی استاد میپرسید جواب میدادم خودشم فهمید که خوندم و با آمادگی کامل سر کلاس اومدم تازه نماینده ی کلاسه م شدم سر کلاس دومی داشتم درس میخوندم که یه شازده پسر...
-
سوتی دیروز...
جمعه 25 بهمن 1392 14:22
هیچی به اندازه ی یه سوتی نمیتونه لپاتو قرمز کنه مخصوصا اینکه تو دید استادم باشی و بدون اینکه به لیست ساعت کلاس نگاه کنی اسمتو بنویسی.استادم از سر کنجاوی اسمتو صدا کنه توام از ذوق بگی(انگار بهت جایزه بدن)منم استاد اونم با کمال خونسردی بگه از شما تا نفر آخر اسماتونو تو ساعات قبل نوشتید...
-
سه نفر به یه نفر...
سهشنبه 22 بهمن 1392 19:23
تو خواب و بیداری بودم که به دوستم فک میکردم که دیدی نیومد پیشت، قول داده بود و ازین حرفا.فکرام که تموم نشده بود دیدم اس اومد و همون دوستم بود که داشتم بهش فک میکردم: +خونه ای بیام؟؟ - آره + پس10 مین دیگه اونجام از من اصرار ازون انکار که نمیام خونه بدو حاضر شو بریم بیرون هوا خوبه.حالا هوا چی؟؟؟سرد، بنده م تا اومدم خونه...
-
2...
سهشنبه 22 بهمن 1392 19:22
نمیدونم این پسرا با خودشون چی فک میکنن؟! اگه مهربون و بگو بخند کنی میگن دختره چقد جلفه و احمق(بلانسبت دخترا) اگه جدی باشی میگن چقدر گوشت تلخه . . . +حالا همه ی اینام برمیگرده به اینکه بزاری یا نزاری تقلب کنن. -------------------------------------------------- پ.ن: استاد هم، استادای قدیم یه ابهتی تو کارشون داشتن که کسی...
-
1...
سهشنبه 22 بهمن 1392 19:22
نیمدونم چه گیریه که هر چی اون دختره رو میبینم میگه تخته کو؟تخته کو؟ بعد میگه چشم شور نیس یا اینکه و ان یکاد میخونه فوت میکنه کارایی میکنه آدم به خوشکلیه خودشم شک میکنه والا به خدا انگار تا حالا خوشکل ندیده (اعتماد به نفس در حد لالیگا)