زندگیِ پیچکی

زندگی چون پیچکیست که انتهایش میرسد پیش خدا!

زندگیِ پیچکی

زندگی چون پیچکیست که انتهایش میرسد پیش خدا!

مانتو...

تقریبا 2 هفته ی پیش بود که رفتم مانتو و شلوار و کفش خریدم مثل یه خانم متشخصبا کلاس شدیم.

حالا این مدت کسی بهمون نگفت که این مانتو چقد قشنگه، چقدر بهمون میاد

تا اینکه دیروز یکی از همکارا برگشت گفت:

+ سلام

- سلام پیچک جان، خوبی؟ کم پیدایی!!

+ مرسی خوبم(خواستم بگم تقصیر نامزد جان هست حواس واسه آدم نمیذارهصبح که اومدم بیرون کت ام رو خونه جا گذاشتم.)

- پیچک جان این مانتو خیلی قشنگه مبارکت باشه

بعدشم که نامزد جان رو هم دیدم اونم بهم گفت که مانتوت خیلی قشنگه خیلی بهت میاد.منم به شوخی گفتم قابل نداره

-----------------------------

پ ن پ:

نامزد جان بهم میگه خیلی شیطونی

منو شیطونی؟؟نه تروخدا اصلا به من میاد شیطون باشم


استاد تیز موش...

یعنی خیلی تابلو شده قراره من عروس بشم

فک کن استاد نگام میکنه میگه:

+ شما مجردید؟

- بله

+ قصد ازدواج ندارید؟

(خواستم بگم استاد ای کلک از کجا فهمیدی قسمتم نزدیک شده؟؟)

+ خب فک کن یکی از دوستات میاد پیشت واسه یکی از فامیلای دورشون در مورد خواهرت میخواد تحقیق کنه در مورد خواهرت چی میگی؟

- خوشرو، مهربون، خوش برخورد...

+ از خوش اینا بگذر حالا میگی خوش تیپ و ...از خوباش نگو یکم از بدی هاشم بگو

نمیدونم چش شده بود همش در مورد ازدواج حرف میزد

اگه قرار باشه من مجرد باشم و قصد ازدواج داشته باشم چرا در مورد خواهرم تحقیق میکنن؟؟

پسته ایی...

به دختره میگم:

+ این رنگ مو بهت میاد خیلی قشنگه، مبارکت باشه

- رنگ موهای خودمه

- من هر بار موهامو میشورم رنگ موهام روشن میشه

خواستم بگم حتما چشاتم شستی که سبز شده(لنز سبز گذاشته بود با رنگ موهای پسته ایی)

چرا آدمو بابو گلابی فرض میکنن؟؟


مردک بیشحور...

امروز به نوعی تلفنچی شده بودم و هر کی زنگ میزد یا شماره میگفتم یا صدا میزدم آقای تربچه تلفن(مثل اونایی که تو بیمارستان دکترا رو صدا میزنن)1

ساعتای آخر بود  یهو یه مردک زنگ زد و با ناز حرف میزد فک میکرد من ازونام که قراره باهاش لاس بزنم(همه ی مکالمات + رو با ناز بخونید)

+ سلام خانوم من آقای .... هستم

- سلام بله بفرمایید

+ من هر چی شماره ی آقای دکتر سین رو میگیرم خاموشه

- خوب

+ شماره ثابتشون خاموشه

- خوب

+ خانوم در شان یه خانوم نیس پشت خط اینطور حرف بزنه یعنی چی همش میگید خوب خوب

(مات و مبهوت فقط گوش میکردم که چی گفتم این قاطی کرده) آقای محترم میگم امرتون رو بفرمایید

+ خب من یه شماره ازش میخواستم یه ساعته میگم شماره میخوام

-(ای تو روحت دروغگو)

- (آخ دلم میخواست از ته دل یه فحش حسابی بهش بدم که اولا بفهمه کدوم شماره رو گرفته و دوماً اینجا تلفنخانه نیس)

----------------------------

1. حالا این آقای تربچه فک میکنه بنده منشی و نوکرشم. وقتی که صداش میزنم هیچی با ناز جواب میده کلی هم منت سرم میذاره که من دارم تلفن جواب میدم یعنی انقدر بیشحوره. اگه پای مردم وسط نبود(حس انسانیت) بخدا هیچ یک از تلفناشو وصل نمیکردم و میگفتم اشتباهه


سونی الیکسون...

یه چند روزیه شارژ سونی اریکسونم(به قول دوستان الیکسون) نیس، اصلا کل خونه رو زیر رو کردم نه شارژ من هست نه مال خواهرم. آقای جن لطف کن شارژمو بزار سرجاش گوشیم داره نفسای آخرشو میکشه گناه داره

------------


1. یه بار انگشتری که خواهرم بهم هدیه داده بود رو گذاشتم زیر قالی، صبح که بیدار شدم انگشتر سرجاش نبود الانم اصلا پیدا نشده

2. امروز استاد یه مثبت برام گذاشتخیلی کیف میده جلوی جمع جواب بدی بعد استاد ذوق کنه خودکارو برداره بگه من یه مثبت برات بذارم(مدیون باشید اگه فک کنید الان من تو آسمونام)

-------------------------------

بعداً نوشت:

مرسی جن جان که وبمو خوندی و شارژ گوشیمو پس دادی


@ یا _ ....

* هر چی به قضیه ی امروز یا به عبارتی شاهکارم فک میکنم خنده م میگیره.داشتم ایمیل رو برای دوستان شرکت کننده میخوندم به جای آتساین(@) میگفتم آندرلاین(-). حالا این اشتباه دو بار پیش اومد. همشم تقصیر اونا بود میگفتم آتساین میگفتن بله آندرلاین. منم گیج شدم گفتم حتما اونا راست میگن.

تا آخرش یکیشون مچ گیری کرد و زنگ زد که خانوم من هرچی ایمیل میفرستم error میده و میگه ایمیل اشتباهه.تا اینکه اشتباه مشخص شد و کلی عذرخواهی کردم. کلا آبروم رفت، میخواستم خودمو چارخونه کنم کسی نشناسه


** یکی از همکارا اومد گفت خانوم پیچک لطف کن ازین برنامه پرینت بگیر. حالا تو دلم خدا خدا میکردم درست پرینت بگیرم که آبروم نره چون زیاد با پرینت کار نکردم اونم از نوع رنگیش. ولی الان ماهر شدم. به خیال خودم که A4 تو دستگاس و زدم چاپ وقتی اومد بیرون دیدم واااااااااااای خاک عالم تو کاغذ کوتد پرینت گرفتم بنده خدا گفت خوبه خیلی عالی شده همینو بهشون میدم.

اصلا نمیدونم چرا اینجوری شدم 

شوور خارجکی...

چی میشد مثلا ما یه همسر خارجکی میداشتیم که یه کتاب مینوشت، بعد اینطوری بهمون تقدیم میکرد:

این کتاب را با عشق به همسرم، پیچک عزیزم تقدیم میکنم که در طی سال هایی که در سراسر جهان مسافرت کرده ام همراهم بوده و از من حمایت کرده. او همسری وفادار، دوستی خوب و مادری بی نظیر است. بدون او هیچ چیز ممکن نبود و با حمایت او به همه چیز رسیدم.

خدایا یه همسر خوب خارجکی پروفسور

----------------------------------------------------------------

پ.ن:

اصلا عشقشون به همسرشون یه چیز دیگس

چه احترامی به همسرشون قائلن

از خونه تا مکتبستون...

هیچی سخت تر ازین نیس که آدم صبح از خواب ناز بیدار شه بره مکتبستون.

هزار پله رو طی کنه و به خط پایان برسه. بعد اینهمه دوندگی بهش بگن کلاس تشکیل نمیشه و استاد نمیاد. انگار آب سرد رو سرش میریزن. اونوقته که قیافه ی پسرا دیدنی میشه که حرص میخورن و دوس دارن استادو بکشن(دیگه تا این حد، چون 3هفته س کلاش تشکیل نشده)

حالا ایشالا واسه ترم بعد تشکیل میشه.

استاد به روح اعتقاد داری آیـــــــــــــــــــــــــا؟؟؟؟

ای تو روحت


شیطونی...

الان که دارم فک میکنم میبینم نه جوونی کردم نه شیطونی

2 روز دیگه م که کودک درونم زنده میشه میگن زشته پیر شدی و ازین حرفا

افسوس که اونطور که میخوای نمیتونی زندگی کنی

------------------------------

پ.ن:

خیلی دوست داشتم پسر میبودم


همکلاسی...

دیروز روز بسیار شادمانی بود کلی روحیه مون عوض شد. هر چند با کتابای زیادی که استادا معرفی میکنن و مثل کلاس اولی ازمون امتحان میگیرن زیاد حالمون خوب نیس

سر کلاس اولی استاد میپرسید جواب میدادم خودشم فهمید که خوندم و با آمادگی کامل سر کلاس اومدمتازه نماینده ی کلاسه م شدم

سر کلاس دومی داشتم درس میخوندم که یه شازده پسر گفت:

- جلسه ی اوله؟

+ نه جلسه ی دومه

.من 335 کیلومتر بخاطر این درس اومدم

(لهجه داشت طوریکه من اصلا حرفاش متوجه نمیشدمچون همش میگفتم بله چی میگید)

- چه کتابی معرفی کرده؟

+ بدید براتون بنویسم

- شما متوجه نمیشید من چی میگم؟

+ نه متاسفانه.شما ...... هستید؟آخه اونجایی ها مثل شما حرف میزنن من اصلا متوجه نمیشم

- نه من ......

بعد اثاثشو برداشت رفت پیش پسرا نشست