زندگیِ پیچکی

زندگی چون پیچکیست که انتهایش میرسد پیش خدا!

زندگیِ پیچکی

زندگی چون پیچکیست که انتهایش میرسد پیش خدا!

اولین روز نامزدی(93/1/8)...

نامزد جان اس زد که امروز افتخار میدی نهار رو با هم باشیم. بعد که فک کرد دید تایم صبح تا نهار کمه و هوا هم گرمه واسه همین گفت عصر میام دنبالت میبرمت بیرون بعد شام میریم بیرون. منم قبول کردم.ساعت 4.45 بود اومد دنبالم با هم رفتیم سد. کلی عکس گرفتیم بادام سبز خوردیم(جای شما خالی) 

بعد رفتیم رستوران شام خوردیم و اومدیم خونه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.