هیچی سخت تر ازین نیس که آدم صبح از خواب ناز بیدار شه بره مکتبستون.
هزار پله رو طی کنه و به خط پایان برسه. بعد اینهمه دوندگی بهش بگن کلاس تشکیل نمیشه و استاد نمیاد. انگار آب سرد رو سرش میریزن. اونوقته که قیافه ی پسرا دیدنی میشه که حرص میخورن و دوس دارن استادو بکشن
(دیگه تا این حد، چون 3هفته س کلاش تشکیل نشده)
حالا ایشالا واسه ترم بعد تشکیل میشه.
استاد به روح اعتقاد داری آیـــــــــــــــــــــــــا؟؟؟؟
ای تو روحت
یعنی واقعا تو روحت استاد جان...
دمت گرم
واقعا تو روحش!
جای تو بودم غش میکردم!
دقیقا!
پاهام سست شدن دیگه توان خونه اومدن، نداشتن
اوه اوه خدا به عمه ی استاد رحم کنه
من با عمه ش کاری ندارم.عمه ی بیچاره ش گناهی نداره
تو روح خودش