دیروز روز بسیار شادمانی بود کلی روحیه مون عوض شد. هر چند با کتابای زیادی که استادا معرفی میکنن و مثل کلاس اولی ازمون امتحان میگیرن زیاد حالمون خوب نیس
سر کلاس اولی استاد میپرسید جواب میدادم خودشم فهمید که خوندم و با آمادگی کامل سر کلاس اومدمتازه نماینده ی کلاسه م شدم
سر کلاس دومی داشتم درس میخوندم که یه شازده پسر گفت:
- جلسه ی اوله؟
+ نه جلسه ی دومه
- .من 335 کیلومتر بخاطر این درس اومدم
+ (لهجه داشت طوریکه من اصلا حرفاش متوجه نمیشدم
چون همش میگفتم بله چی میگید
)
- چه کتابی معرفی کرده؟
+ بدید براتون بنویسم
- شما متوجه نمیشید من چی میگم؟
+ نه متاسفانه.شما ...... هستید؟آخه اونجایی ها مثل شما حرف میزنن من اصلا متوجه نمیشم
- نه من ......
بعد اثاثشو برداشت رفت پیش پسرا نشست
حالا کجایی بود ؟